گل مینا سختترین درسمان بود. دوختهای دوطرفه یکسان و تمیز. بافت دو طرفهی گلهای برجسته. از همان اول میدانستم که به این آسانیها نمیشود درش آورد. اما جا نزدم. تمرین کردم و تمرین کردم. شبهای زیاد. یک دیزاین خوشگل برایش زدم. برگها را بولد کردم. با وسواس تریکب رنگش را انتخاب کردم. صورتی تند و سبز آبی پر شِید. حتی در خیالم تور صورتی دور پارچه را هم دوخته بودم. زمینه کار شانتون سبز آبی بود. واقعا ترکیب محشری میشد اگر امشب نمیسوزاندمش! بله درست خواندید. امشب بلاخره گل مینا را خوب در آوردم. قشنگ و تمیز و برجسته. هم دو طرفهها عالی شده بود و هم بافتها! دو تا در کنار هم و تصمیم گرفته بودم سومی را هم بزنم و تنبلی نکنم که ان اتفاق افتاد. در تدارک گره فرانسویهای وسط گل دوم بودم و برای اینکه نمای گل دستم باشد میخواستم طرح خودکار حرارتی را پاک کنم. با فندک! آن هم از پشت کار! حماقتی که یکبار انجام داده بودم و نتیجهاش را دیده بودم اما برایم درس عبرت نشد (دقیقا مثل اتفاقاتی که سال 89 و 93 برایم افتاد! یک جور ماجرا. یک جور با مغز رفتن توی دیوار. بگذریم) یکهو دیدم پارچه مثل پسماندهای فضایی توی فیلم اینتراستلار منور شده! منور کجا بود؟ نگو الو گرفته. درست وسط گلبرگهای مینا که آن همه برایش جان کنده بودم. شت! حقیقتا شت! پروژهام به فنا رفت و با اینکه فرصت دارم ولی اصلا حوصلهی دیزاین و ترکیب رنگ و انتخاب پارچه ندارم. این هم برات آخر شب یک روز پرفکت(!). تا دیداری دیگر خدا یار و نگهدارتان.
برچسب : نویسنده : satrane بازدید : 70