ای بابا؛ این دلتنگی تمومی نداره.

ساخت وبلاگ

همین وقت‌های خرداد
ده سال پیش 
نشسته بودم توی اتاق پروژه دانشکده و به مزخرف‌ترین ایمیل عمرم پاسخ می‌دادم (خدای من! هنوز هم که به‌اش فکر می‌کنم از خنده می‌ترکم چقدر همه چیز بچگانه بود)

حالا در همین خرداد گرم نشسته‌ام وسط یک خانه‌ی شلوغ و به خودم اجازه داده‌ام که خیال گذشته برای مدتی احاطه‌ام کند (به همین اندازه که بچه را بخوابانم و از اتاق بیرون بیایم و هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته صدایش را بشنوم و بازگردم). حالا دیگر یک مادر تمام وقت هستم و از تمام چیزهای بچگانه‌ی خنده‌آور عبور کرده‌ام.

وقت نوشتن تمام است. کودکم گرسنه است و موج کلمات هنوز در سرم می‌پیچد بی‌آنکه راه خروج داشته باشد.

پ.ن: کاش آدمهایی هنوز اینجا باشند که برایم بنویسند. کامنت. ایمیل. نامه و یا هر چیز دیگر که بخوانم و به یاد گذشته لبخند بزنم. 

+ نوشته شده در  دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۹ساعت 14:47  توسط سطرانه  | 
بار دیگر...
ما را در سایت بار دیگر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satrane بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 15:05